کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

شازده کوچولو

پایان هفته ششم

1393/4/23 9:41
نویسنده : پناه تو
168 بازدید
اشتراک گذاری

سلام تمشک کوچولوی من

دیروز شش هفتت تموم شد و امروز اولین روز هفته هفتمهجشنتشویق . راستش از روز جمعه 20 تیر کم کم حالم بد شده دلم خیلی بهم می پیچه و معدمم خراب شده هر چی می خورم انگار توی معدم مخلوط کن روشنه و داره می چرخهسبزبدتر از اونم انقدر بدنم داغ شده که دیگه توانم تموم شده . اما همه اینا بکنار وقتی بهت فکر می کنم از خوشحالی بی اراده میخندمخندونکعزیزم این هفته مجبور شدم 3 روز قرص مصرف کنم و بعدش خداروشکر مریضیم خوب شد . راستی بابایی خیلی هوامونو داره وقتی من حالم بد میشه خیلی نگرانه همش با تو صحبت می کنه که کوچولوی خوبی باشی . عزیزم از وقتی ما فهمیدیم که تو اومدی تو دلم، بخاطر حساس بودن وضعیتت به هیچکی نگفتیم و خواستیم یکم مطمئن بشیم . راستش همون روزی که آزمایش دادم مامانم زنگ زد و گفت هنوز خبری نشده آخه من دو بار خواب دیدم و (خواب دیده بود که من رفتم پیشش و یه انگشتر نقره دستم بوده که یه فیروزه بزرگ روی اون بوده و به مامانم گفتم این انگشترو محمد بهم داده ). ولی چون اولین بار جواب منفی شد بهش گفتم نه هنوز خبری نیست . واسه همین دوست داشتم اول به مامانم بگم  ولی صبر کردم چون دوست داشتم روز 20 تیر که تولد مامان بود این خبرو بهش بدم ولی شب هجدهم مامانم زنگ زد و گفت فردا بعد از ظهر می خوان برن شهرستان چون پسر عمه مامانم فوت کرده بود . نقشه منم نقش بر آب شد غمگینولی صبح نوزدهم به مامانم گفتم بیاد خونمون و یه ساعت بهش هدیه دادم و روی یه کارت یه شعر براش نوشته بودم و بعد نوشتم ( مادربزگ خوشگل تولدت مبارک) واااااااااااااااااای وقتی مامانم این جمله رو خوند یه دفعه از خوشحالی یه داد زد و به من گفت آره و منم خندیدمچشمک اااااااااااااانقدر خوشحال شد که گریه می کرد الهی فداش بشم حتی از ما هم بیشتر خوشحال شده بود.من اتفاقای اون هفته رو براش توضیح دادم و اونم گفت باید بهش می گفتم تا باهام میومده دکتر و..... خلاصه از اونروز مامانم رو ابرا سیر می کنه و همش هوای ما رو داره و بهمون می رسه. احتمالا به بقیه هم چند هفته دیگه می گیم راستش من که دوست دارم داد بزنم و به همه بگم ولی باباجون میگه یکم صبر کنیم بی حوصله

دوست دارم تمشک کوچولوی من

پسندها (2)

نظرات (5)

mamanenini
23 تیر 93 11:08
سلام خوبید .طاعاتتون قبول.خونه مجازی ماهم بیایین دیگه.مرسی
پناه تو
پاسخ
سلام به روی ماهتون. چشم حتما سر میزنم
خاطره
23 تیر 93 12:17
سلام عزیزم من فکر کن 2 هفته از شما عقبم . یعنی بی بی چک و آزمایش بتا دادم .. هفته رو نمی دونم.. چقدر خوشحال شدم با وبلاگ شما آشنا شدم . بارداری موفقی داشته باشی عزیزم
پناه تو
پاسخ
سلام منم به شما تبریک می گم و امیدوارم دوستای خوبی بشیم . راستی برات پیغام خصوصی فرستادم.
خاطره
25 تیر 93 18:10
سلام عزیزم . امروز خدا بزرگترین لطف خودشو نسیب من کرد بلاخره منم مامان شدم الهی شکرت .. بتام بالا رفته بود . امیدوارم در ماه های باقیمونده تا به دنیا اومدن عزیزامون حسابی مراقب کوچولوهامون باشیم و بارداری موفقی داشته باشیم . امشب شب قدره بیا برای هم دعا کنیم
پناه تو
پاسخ
سلام به روی ماهت خیییییییییییییلی برات خوشحالم امیدوارم همیشه لبت خندون باشه . پس شما هم دارید سه نفره می شید من قبل از اینکه پیامتو بخونم برات خیلی دعا کردم .
خاطره
29 تیر 93 15:09
امیدوارم به سلامتی این دوران بگذره ..هم برای شما و هم من و هم همه اونایی که در شرایط مشابه ما هستند . راستی کی برای سونو قلب رفت یعنی صدای قلب رو شنید ؟
پناه تو
پاسخ
مرسی عزیزم انشاء الله هشت هفتگی
مامان زهرا
4 مرداد 93 0:32
سلامممممممممممممم مامان زهرا جووووووون تبریک میگم عزیزم ان شالله هشت ماه دیگه نی ین میاد تو بغلت و از حس زیبای مادرانه ات واسش می نویسی عزیزم ممنونم که به وبلاگ ماسر میزنیامیدوارم دوستای خوبی واسه هم باشیم
پناه تو
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خیلی ممنون . حتما" دوستای خوبی می شیم