کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولو

یه عالمه اتفاق

1392/12/25 13:13
نویسنده : پناه تو
177 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم منو ببخش که اینقدر دیر برات نوشتم راستش این مدتی که نبودم هزار تا اتفاق افتاده که برات توضیح می دم دو بار اومدم و اتفاقارو برات نوشتم و موقع آپ کردن کامپیوترم می ترکید و آپ نمی شد{#emotions_dlg.e27} تو این دو ماه  کارهای شرکت و وام شرکت خودمون و زندگی از یه طرف و رفتن مامان و بابای من به مکه از طرفی دیگه باعث شلوغی و گرفتاری من شده بود {#emotions_dlg.e25}مامان و بابای من 22 بهمن رفتن مکه و سوم اسفندم برگشتن دلم خییییییییییییییلی برای مامانم تنگ شده بود و احساس غم داشتم اون موقع فهمیدم که نبود پدر و مادر چقدر زجر آورره {#emotions_dlg.e3}{#emotions_dlg.e10}خدا به کسایی که پدر و مادرشونو از دست دادن صبر بده {#emotions_dlg.e5}توی این مدت مکه و  قبل و هم بعد همه کارها رو دوش من و باباجون و خاله فرشته بود واقعا هماهنگ کردن مراسم و آماده کردن همه چی خیلی سخت بود به هرحال همه چی خیلی خوب و شیک تموم شد{#emotions_dlg.e30} اما قسمت خوب قضیرو بگم مامانی من یه عالمه سوغات برای تو آورده که تو پست بعدی عکساشو برات می زارم. بهم می گفت که اونجا من و تورو تو خونه خدا کنار خودش دیده و حتما قسمت می شه با مامان جونم بریم مکه .چند روز پیشم که رفته بودیم نمایشگاه مامانم دوباره برای تو لباس خرید خاله فرشته می گه بابا چه خبره هنوز باد تو دلش نچرخیده بعد شما سیسمونی می خرین {#emotions_dlg.e22}{#emotions_dlg.e20} . از وقتی مامانم اینا از مکه برگشتن ما بیشتر تو حس بچه دار شدن قرار گرفتیم و با باباجون تصمیم گرفتیم توی فروردین تورو به این زمین دعوت کنیم و یه برنامه مغذی برای خودمون ترتیب دادیم و داریم خیلی توپ بدنامونو تقویت می کنیم تا تو با کمال سلامت بیای راستی وقتی هفته پیش برای خرید رفته بودم تهران یه تشک ساده برات خریدم واااااای خیلی برای داشتنت ذوق دارم{#emotions_dlg.e16}

چند روز بیشتر به سال نو نمونده ولی من هییییییییییییییچ کاری نکردم نه خونه تکونی درست و حسابی  نه ایده برای سفره هفت سین . امسال مامانی من به فرشته گفته سفره هفت سین 93 با اونه و ما دوتایی خیلی در تکاپو بودیم ولی چندان کار زیادی نکردیم{#emotions_dlg.e28} روز جمعه برای سمنو گندم خیس کردم و دیشبم شیرینی پختیم که پروژه امشب هم ادامه داره . دیگه چهارشنبه سرکار نمیرم و می مونم خونه کارای آخرو می کنم. وقتی با خودم تنهام و فکر می کنم درباره این روزها و تحویل سال همش با خودم می گم سال دیگه همین موقع تو چه حالی هستم . آخه اگه خدا بخاد تو دیگه اومدی پیشمون و ما عیدو با تو جشن می گیریم و بی شک که بهترین عید تو تمام زندگیمون می شه و تولد یه زندگی جدیده.

خدایا تمام پدر و مادرهارو برای فرزاندانشون حفظ کن و نعمت پدر و مادر شدن رو نصیب همه بگردان آآآآآمین.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)