آخرین دلنوشته 92
سلام عزیز دل مامان
این آخرین پست امساله که برات میزارم بالاخره امسالم داره تموم میشه الان که دارم برات می نویسم دلم برات خیلی تنگه و خیلی بهت نیاز دارم . آدم یه موقع هایی دلش می خواد کسی رو داشته باشه فقط برای خودش تا فقط توی بغلش بگیردش و آروم بشه . با اینکه امسال اتفاقای خوبی تو زندگیمون افتاد (خونه و ماشین خریدیم موقعیت شغلی من و بابایی بهتر شد زمین شرکتمونو گرفتیم) اما بازم برای من سال دوست داشتنی نبود و همش می گفتم کی امسال تموم می شه و این روزای آخرم که با تمام قوا داره بهم فشار میاره ولی امیدوارم سال جدید خیلی خوب و دوست داشتنی باشه و میدونم با اومدن تو دیگه هیچ کس و هیچ چیزی برام مهم نیست و دیگه هیچ کسی نمی تونه دلمو بشکنه جون تمام دل من تویی و جایی برای کسی نیست .
عزیزم اول هر سال خواسته هامو یه جا یادداشت می کنم و اولین خاسته من داشتن تو هستش و وقتی دارم می نویسم میفهمم دیگه هیچ چی نمیخوام چون تو همه چیز من تو دنیایی . راستی باید برم سبزه بخرم چون گندم هام به سال تحویل نمی رسه فکر نکنی مامانت تنبله چون گندمو کاشتم تا برای سیزده بدر باشه و تصمیمم این بود که برای موقع تحویل سال سبزه دو رنگ با شاهی بکارم چون باید 6 روز قبل از سال تحویل می کاشتم هر بعدازظهر که می رفتم خونه یه اتفاقی پیش میومد که وقت نمی کردم . دیشبم که یه دفعه ای و بدون خبر مامان و بابا و ملیکا خواهر بابایی از شهرستان اومدند و گفتند ما فردا عازم کربلا هستیم و ما تازه دیشب مطلع شدیم . انشاء الله که بهشون خوش بگذره.
راستی آرزوی دومی که از اومدن پدر و مادرم از مکه تو سرم افتاده اینه که برم کربلا البته حتما مادرم هم باهام باشه چون بودنش تو مکان های روحانی به آدم صفای قلبی و آرامش می ده .
عزیزم عیدت مبارک یادت باشه اولین آرزوی مامانی توی سال جدید تویی.
سال نو به تمام دوستان گلم مبارک
انشاءالله دلتان همیشه شاد باشد.