آره نی نی من گل پسره تاج سره
سلام پسرم سلام عشقم سلام عمرم
خیلی خوشحالم خیلی
اینم شرح ماجرا: دیشب رفتم مطب دکتر نظیف برا سونو، بابایی منو پیاده کرد و رفت سرکار تقریبا یک ساعت معطل شدم ولی دلم می خواست بابایی هم برسه. بالاخره بابایی اومد و ما رفتیم داخل ما بیشتر برای سلامتی شما رفتیم اما من به آقای دکتر گفتم که جنسیت نی نی مو بگه اونم گفت اگه معلوم بشه می گم. صدای قلبتو برامون گذاشت بعد گفت همه چی خوبه بابایی داشت مانیتورو میدید از دکتر پرسید این کجاشه و دکتر گفت سرشه با یه دقتی بابایی نگاه می کرد که من دلم آب افتاده بود بعد از چند لحظه دکتر گفت پسره واااااااااااااااااااااااااای خدا شکرت خدایا حالا بگو من برات چی کار کنم . از خوشحالی داشتم می مردم تا دکتر گفت بابایی هم چشاش برق زد و خندید و به من نگاه کرد و منم خندیدم از دکتر پرسیدم قطعیه اونم گفت آره .بعد کار تموم شد و اومدیم بیرون . بابایی گفت بیا از پله ها بریم (فکر کن از طبقه هفتم از فرط خوشحالی اورست هم فتح می کردیم) تو پله ها بابایی منو بوسید و دستشو دورم حلقه کرده بود خیلی خیلی دوسش دارم راستی الان دو دفعه است که سونو می رم و سن سونو دقیقا مطابق با سن واقعی شماست قربونت برم که انقدر خوب رشد میکنی عشقم. دیشب دقیقا 16 هفته بودی گل پسری.
پ ن :خوب میدونی ما چرا اینقدر پسر دوست داریم چون من و بابایی برادر نداریم برا همین دوست داشتیم بچه اولمون گل پسری باشه .
بعد رفتیم متخصص پوست(جریانش مفصله) و بعد به مامانم زنگیدم با خاله محیا تو بازار بودن ما هم رفتیم پیششون و بهشون گفتیم شما گل پسری . مامان مریم و محیا خیلی خوشحال شدن و بعد از هم جدا شدیم و اومدیم خونه. بعد از یک ساعت بابایی من (آقا جون شما) به من زنگ زد و بهمون تبریک گفت از خوشحالی بغض کرده بود چون خودش پسر نداشت و حالا نوه اولش پسره خیلی خوشحال بود و منو به جون خودش قسم داد که مواظب خودم و شما باشم و گفت با این خبر انگار دنیارو بهش دادم.