درباره ما
سلام عزیز دلم الان که دارم اینو برات می نویسم من و بابا جون باهمیم و می خوایم یکم از خودمون برات بگیم ما دیروز با هم اومدیم به شهری که توش متولد شدیم خانواده بابا جون اونجا زندگی می کنند. راستی تو یه عمه خیلی باحال و مهربون داری که تقریبا" هم سن و سال منه و یه مادربزرگ و پدر بزرگ که مطمئنم وقتی به این دنیا بیای حتما خیلی دوست دارند. حالا می خوام درباره خانواده خودم برات بگم تو 2 تا خاله داری که هر دوتاییشون خیلی خوبند مخصوصا خاله کوچیکه محیا جون و یه مادر بزرگ که مطمئنم وقتی بیای بیشتر از همه تو دنیا دوسش خواهی داشت چون من فکر می کنم بهترین زن نمونه دنیا اونه. یه بابا بزرگم داری که اونم خیلی باحاله. آخی قربون نانازم برم که نه دایی داره و نه عمو اما عمه و خاله هایی داری که انقدر دوست دارند که جای نداشته هارو برات پر می کنند. عزیزم بابا میگه که از خودمون برات بنویسم. با................شه
بابا جون: بابا جونت بهترین مرد توی دنیاس ما همدیگرو خیلی دوست داریم . اون برای من بهترین شوهر بوده و مطمئنم بهترین پدر هم هست. عزیزم اون خیلی خوشحال از اومدن تو و بیشتر وقتا درباره تو و آینده ای که با تو خواهیم داشت صحبت می کنیم .
مامان جون: وا.........ی چی بگم عزیز دلم که اگه تمام وبلاگای دنیا رو بهم بدن بازم واسه نوشتن خوبی های من کمه شوخی کردم می دونی من تمام آرزوم داشتن تو و پدرته و زندگی کردن کنار شما.
واسه من و باباجون جنسیت تو مهم نیست فقط دلمون می خواد سالم باشی و همیشه آرزو داریم فرزند صالح و درستکار داشته باشیم . عزیزم نمی دونم الان که داری اینارو می خونی چند سالته یا ما زنده هستیم یا نه ولی تنها چیزی که تو زندگی ازت می خوایم اینه که درست زندگی کنی و با اخلاق باشی. دوست داریم تا آخر دنیا چه باشیم و چه نباشیم