کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

شازده کوچولو

یه عالمه اتفاق

سلام عشقم منو ببخش که اینقدر دیر برات نوشتم راستش این مدتی که نبودم هزار تا اتفاق افتاده که برات توضیح می دم دو بار اومدم و اتفاقارو برات نوشتم و موقع آپ کردن کامپیوترم می ترکید و آپ نمی شد تو این دو ماه  کارهای شرکت و وام شرکت خودمون و زندگی از یه طرف و رفتن مامان و بابای من به مکه از طرفی دیگه باعث شلوغی و گرفتاری من شده بود مامان و بابای من 22 بهمن رفتن مکه و سوم اسفندم برگشتن دلم خییییییییییییییلی برای مامانم تنگ شده بود و احساس غم داشتم اون موقع فهمیدم که نبود پدر و مادر چقدر زجر آورره خدا به کسایی که پدر و مادرشونو از دست دادن صبر بده توی این مدت مکه و  قبل و هم بعد همه کارها رو دوش من و باباجون و خاله فرشته بود واقعا هم...
25 اسفند 1392

اولین قدم

سلام خوشگل مامان دیروز اولین قدمو برای اومدن تو برداشتم رفتم مرکز بهداشت محلمون و تشکیل پرونده دادم اونجا چند تا مامان با نی نی هاشون بودن که برا قد و وزن و واکسیناسیون اومده بودن یه خانومه هم اومده بود که باردار بود . وقتی اونارو نگاه می کردم با خودم فکر می کردم که سال دیگه منم مثل اینا با یه شکم توپی میام و همش صدای قلب تورو می شنوم و بعدش تورو برا معاینه می یارم. قند تو دلم آب می شد که یه خانم مهربون به نام خانم دارایی اومد و برام تشکیل پرونده داد و گفت باید یه سری آزمایشات بدم و فولیک اسید مصرف کنم راستی قد و وزن و فشار خون مامانی رو هم گرفت قدم 168 و وزنم 68 که گفت خیلی خوبه وای عزیزم هر روز بیشتر دلم می خاد که زودتر بیای . این عکسو...
26 آذر 1392

درباره ما

سلام عزیز دلم الان که دارم اینو برات می نویسم من و بابا جون باهمیم و می خوایم یکم از خودمون برات بگیم ما دیروز با هم اومدیم به شهری که توش متولد شدیم خانواده بابا جون اونجا زندگی  می کنند. راستی تو یه عمه خیلی باحال و مهربون داری که تقریبا" هم سن و سال منه و یه مادربزرگ و پدر بزرگ که مطمئنم وقتی به این دنیا بیای حتما خیلی دوست دارند. حالا می خوام درباره خانواده خودم برات بگم تو 2 تا خاله داری که هر دوتاییشون خیلی خوبند مخصوصا خاله کوچیکه محیا جون و یه مادر بزرگ که مطمئنم وقتی بیای بیشتر از همه تو دنیا دوسش خواهی داشت چون من فکر می کنم بهترین زن نمونه دنیا اونه. یه بابا بزرگم داری که اونم خیلی باحاله. آخی قربون نانازم برم که نه دایی داره...
22 آذر 1392